بسمه تعالی
جلسه سوم چالش های اعتقادی * تاریخ: 2/6/94
استاد: حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا برجسته
لطفا جلسه دوم که طرح سوال در موضوع اثبات خداست، مطالعه بفرمایید.
ما یک مروری بر جلسات قبل میکنیم و بعد به سراغ ادامه مبحث میرویم. در جلسه قبل از برهان نظم و برهان علت و معلولی گفتیم. گفتیم که در روند و سیر علت و معلولی ،مسلمانان علت اصلی را الله ،مادیون طبیعت و بعضی افراد مادة المواد را به عنوان علت اصلی میدانند. و برای آن علت دیگری متصور نمیشوند. و آن را منشا و مبدا عالم هستی میدانند. لازمه قانون علت و معلولی این است که برای هر موجودی علتی وجود دارد. سوال ما این است که چه کسی این علت یا علتهای اصلی را بوجود آورده است؟توجه کنید که اصلی ترین آموزه در ادیان الهی، توحید است. اگر خدا اثبات نشود دیگر چیزی از دین باقی نمی ماند.
یکی از حاضرین: من میخواستم در مورد اثبات وجود خدا و رد تسلسل دلایل خود را ارائه کنم.
مقدمه اول: هر علتی معلولی دارد.
مقدمه دوم: بین هر علت و معلولی یک رابطه وجود دارد. این رابطه بیان میکند که اگر علت به هر دلیل از بین رفت ، معلول هم از بین خواهد رفت. زیرا که معلول تمام وجود خود را از علت خود گرفته است.
مقدمه سوم: فرض دیگرم را بر تسلسل میگذارم و اینکه هر علتی، معلولِ علت بالاتر از خود است. (فرض خلف)
نتیجه گیری: هر معلولی چون وجود خود را از علت بالاتر از خود گرفته، به زودی در آینده هستی اش را به علت بالاتر از خود میدهد و از بین میرود در نتیجه معلول های آن هم طبق مقدمه دوم از بین میروند و ما میرسیم به عالمی که معلول ها و علت های آن از بین رفته اند درنتیجه چیزی در این عالم باقی نمی ماند در حالی که زمانی علت و معلولی وجود داشته. پس فرض تسلسل باطل است.
استاد: در مقدمه دوم شما اشکالاتی وارد است. ولی حتی با وجود این مقدمه، در مورد نتیجه گیری شما باید بگویم که: معلول ها و علت ها در آینده نیست نمیشوند. و هستی شان از بین نمیرود. بلکه از حالتی به حالتی دیگر تبدیل میشود. برای مثال بدن ما بعد از مرگمان نیست و عدم نمیشود بلکه به خاک تبدیل میشود. پس تسلسل هنوز رد نشده است.
یکی از حاضرین: من میخواستم پاسخ دوستم را از زاویه دیگری بررسی کنم. و برای این منظور از اولین حلقه این زنجیره شروع میکنم. یعنی حلقه عالم هستی، عالم ما، معلول علتی ست. وجود و هستی خود را از علتی گرفته در حالی که چیزی از خود نداشته و به او نیازمند است. پس عدم بوده است. در مرحله بعد علت عالم ما، خود، معلول علت دیگری ست و وجود خود را از آن علت گرفته و نیازمند اوست. و گویی علت عالم ما میگوید تا علت بالاتر از من، به من وجود ندهد من معدوم هستم و وجود ندارم. برای علت های بعدی هم همین استدلال ها را میتوان ذکر کرد و به این نکته رسید که همه آن ها معدوم بوده اند. در این صورت و با فرض تسلسل عالمی که ما در آن هستیم بوجود نمی آید و اساسا نباید وجود داشته باشد. پس فرض تسلسل باطل است و در این روند علت و معلولی باید به یک علت اصلی برسیم که در نهایت این عالم را بوجود آورده باشد و معلول علت بالایی خود نباشد در نتیجه خصوصیات معلول ها را هم نداشته باشد پس به جای تسلسل مینویسیم : علت اصلی نتیجه میدهد علت های دیگر و نتیجه میدهد عالم هستی.
استاد: به خوبی توانستید تسلسل را رد کنید. حالا یک سوال دیگر باقیست. آیا علت اصلی استثنایی بر قانون علیت است؟
یکی از حاضرین: خیر، میتوانیم بگوییم علت اصلی مکمل و کامل کننده این قانون است.
استاد: پاسخ شما درست نیست. باید گفت که گزاره های عقلانی استثنا پذیر نیستند. وجود استثنا در گزاره های عقلانی آن ها را نقض میکند. برعکس گزاره های علمی استثنا پذیرند. جواب این است که مفاد قانون علیت را درست بیان نکردیم. ما تاکنون بیان میکردیم که هر موجودی علت دارد. درحالیکه جمله درست اینست: هر معلولی علت دارد. و علت نخستین، هیج جنبه معلولی ندارد. پس علتی هم ندارد.
استاد: من یک بار دیگر دلایل رد تسلسل را بیان میکنم. ما برای این منظور از فرض خلف در ریاضیات استفاده میکنیم. فرض خلف بین دو حالت مخالف هم بکار میرود ، که کاملا نقیض هم اند مثل فرض تسلسل یا فرض وجود یک علت العلل. اگر بکمک یکی از این فرض ها به تناقض رسیدیم. فرض دوم را صحیح قلمداد میکنیم.
مقدمه اول: معلول به موجودی گفته میشود که هستی خود را از علتش گرفته است. و فرض میکنیم که سلسله علت ها تا بینهایت ادامه پیدا کند. حال ما اولین زنجیره این تسلسل را بررسی میکنیم. یعنی عالم هستی، میبینیم که او معلول علت بالایی خود است. و هستی و وجود خود را از علت بالایی اش گرفته و به او نیازمند است. و گویی بیان میکند: که اگر علت بالاتر به من وجود نداده باشد از خود چیزی ندارم. حال طبق تسلسل علت عالم هستی خود معلول علت دیگریست و وجودش را از آن گرفته. پس این هم از خود وجودی ندارد و همینطور سلسله علت ها تا بینهایت ادامه دارند. و چیزی که به آن میرسیم مجموعه ای از صفرها میباشند. پس طبق فرض تسلسل، عالمی نباید بوجود بیاید. اما ما در این عالم موجوداتی میبینیم.
برای بهتر فهمیدن مطلب میتوان هر معلول را به یک دونده مثال زد در نتیجه بینهایت تعداد، از دونده ها کنار هم قرار دارند. هر دونده بیان میکند که اگر دونده یا علت قبل از من، دویدن را آغاز نکند من هم حرکتم را شروع نمیکنم. به عبارتی هر دونده حرکتش را مشروط به دونده قبل از خود میکند. درنتیجه هیچ یک از دونده ها، دویدن را آغاز نمیکنند. به همین دلیل است که ما میگوییم بر طبق فرض تسلسل نباید عالمی بوجود بیاید.
نتیجه اینکه فرض تسلسل را باطل و از علت اصلی استفاده کنیم. به عبارتی باید دونده ای شروع بحرکت کند که دویدنش را مشروط نکند. حال اگر کسی سوال کند که چه کسی این علت اصلی را بوجود آورده ست؟ میگوییم سوال او بدلایل عقلانی که گفته شد درست نیست. و علت اصلی یا همان علت العلل، هیچ یک از خصوصیات معلول بودن را دارا نیست. بنابراین علت العلل، معلول نیست که بخواهد علتی داشته باشد. و این سوال شبیه آن دسته از سوالات است که میگوید: آیا خداوند میتواند کره زمین را با همین ابعاد، در یک تخم مرغ با ابعاد خودش قرار دهد. در این گونه سوالات میگوییم که کار شدنی نیست.
یکی از حاضرین: اشتباه در مقدمات و نتیجه گیری خودم را فهمیدم. ما برای رد تسلسل نباید به آینده برویم و بگوییم که علت ها و معلول ها هستی خود را از دست میدهند. بلکه ما باید به گذشته برویم و بگوییم چه کسی عالم هستی را از عدم بوجود آورده و طبق توضیحات دوستم به رد تسلسل برسیم.
یکی از حاضرین: در مورد دو یا چند خدایی چه توضیحی داریم. و چگونه فقط یک خدا اثبات میشود؟
استاد: معلول بودن مساوی ست با نیازمند بودن. بدلیل اینکه تسلسل باطل است باید یک علت اصلی به عالم ما وجود بخشیده باشد که در هستی خود بکسی نیازمند نباشد. چون بکسی نیازمند نیست، معلول نیست. و این علت اصلی نباید خصوصیات یک معلول را داشته باشد: از جمله خصوصیات معلول: نقص، نیاز، محدودیت و داشتن علت بالاتر از خود است. حال اگر دو خدای مکمل در نظر بگیریم، هر دو بیکدیگر نیازمند هستند که نمیتواند درست باشد. از طرفی اگر دو خدای موازی و بینهایت در کنار هم متصور شویم. برای هر کدام محدوده ای قرار داده ایم به این معنا که بعد از محدوده خدای اول، محدوده خدای دوم شروع میشود و همین بمعنای نقص و حدی برای خدا قائل شدن است.
استاد: در یونان باستان بعضی از فلاسفه اعتقاد خاصی داشتند، آن ها میگفتند که این عالم وجود ندارد (در حالی که ما با استناد به این واقعیت تسلسل را رد کردیم) و چیزی که ما میبینیم تنها تصوری از واقعیت است که وجود خارجی ندارد. در آن زمان سقراط توانست بر این اعتقاد پیروز شود. در نقض این عقیده افرادی میگفتند که اگر شما راست میگویید وارد قفس شیر شوید. همچنین فیلسوف فرانسه دکارت استدلال جالبی مطرح میکند. میگوید: اگر تو در وجود هر چیزی در عالم شک میکنی آیا به شک خودت هم شک داری یا به آن مطمئن هستی؟ تا زمانی که شک کننده ای وجود نداشته باشد، شکی هم وجود نخواهد داشت.
یکی از حاضرین: خدا مجرد است، به چه معناست؟
استاد: مجرد، در این موضوع در مقابل تعداد نیست. خدا مجرد است یعنی ماده ندارد. چون اساس ماده محدودیت است.
فرقه ای در مسیحیت و اسلام وجود دارد که به آن ها مجسمه میگویند. زیرا برای خدا جسم و ماده قائل اند. میگویند اینکه خدا میفرماید: ید الله فوق ایدیهم یا ید الله باسطه یعنی خدا، دست دارد. ما میپرسیم یعنی خدا دستی مثل انسان ها دارد پس این دست کجاست؟ میگویند در آخرت دست خدا را مشاهده میکنید. ما میگوییم از آنجاییکه خدا بی نیاز است، مادی هم نیست. پس باید مجرد باشد.
یکی از حاضرین: آیا خدا میتواند در جسم مادی حلول کند؟
استاد: حلول به چه معنا؟ حلول بمعنای اینکه خدای بی نیاز بصورت یک جسم مادی نیازمند در روی زمین درآید، ممکن نیست. باز همان بحثی که اول جلسه گفته شد. نه اینکه نقصی بر خدا باشد که نتواند حلول کند بلکه کار شدنی نیست. خدا موجودی بی نیاز و مجرد است و اساس ماده، محدودیت و نقص است و این دو جمع شدنی نیستند.
یکی از حاضرین: ما میگوییم خدایی هست و دانایی، توانایی و قدرت را داراست ولی خدا را با چه مفهومی درک کنم؟ تا به او اعتقاد پیدا کنم، برای من خدا قابل درک نیست. وقتی نمیتوانم او را بطور کامل بفهمم، چگونه با او ارتباط برقرار کنم؟
استاد: بله چون خدا نامحدود است، در قالب محدود نمیگنجد. بین هستی خدا و چیستی خدا تفاوت وجود دارد. آیا اگر من نتوانستم با او ارتباط برقرار کنم و از او بهره بگیرم، میتوانم بگویم او وجود ندارد؟ ما در جلسات بعد میگوییم از چه طریقی میتوان با او ارتباط برقرار کرد.
یکی از حاضرین: آیا پیغمبر در شب معراج با خود خدا سخن گفت؟
استاد: حد الامکان میتوان گفت که پیغمبر با خدا سخن گفت. آیا خدایی که انسان را خلق میکند، نمیتواند صدای انسان را خلق کند؟ در روایت آمده است که خدا با صدای حضرت علی(ع) با پیغمبرش سخن گفت. پس میتوان گفت که خدا صدای حضرت علی را در آنجا منتشر کرده است. به طور کل ایجاد کردن محدودیت نمی آورد، ولی اگر بگوییم خدا در جسم قرار گرفته ست، محدودیت می آورد.
در جلسه چهارم درباره صفات خدا بحث خواهیم کرد.
پایان جلسه سوم
***