سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بردباری جامه دانشمند است، پس مبادا که آن را برتن نکنی . [امام باقر علیه السلام ـ در نامه اش به سعد خیر ـ]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :11
بازدید دیروز :2
کل بازدید :24209
تعداد کل یاداشته ها : 37
103/2/28
8:50 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
رضا ملتفت[0]
من رضا ملتفت، دانشجوی ارشد رشته مکانیک در دانشگاه یاسوج هستم. هدف من از تاسیس این وبلاگ، تفکر و پخته تر شدنه. امیدوارم با نظرات خوبتون من رو در این راه یاری کنید.

خبر مایه

 بسمه تعالی

جلسه دوم چالش های اعتقادی   *   تاریخ برگزاری: 94/5/26  

استاد: حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا برجسته

   در جلسه قبل من مقدمات رو ذکر کردم. همچنین من برای یک بار و برای تمام این جلسات شهادتین رو بر زبان جاری می کنم، تا برای سوالاتی که مطرح میکنم سوء تفاهم پیش نیاید.

   لازمه رسیدن به سعادت انتخاب صحیح ست و لازمه انتخاب صحیح، معرفت صحیح میباشد. برای رسیدن به معرفت صحیح، باید از یک سری گزاره های عقلانی و قابل اعتماد استفاده کنیم.

   بعضی ادیان معتقد اند که یک صراط مستقیم برای سعادت بشر وجود دارد و آن صراط هم متعلق به دین آنهاست. برای مثال یک فرد مسلمان صراط مستقیم را در دینش، فرد مسیحی همینطور و یک فرد یهودی هم صراط مستقیم را در دینش میداند. بعضی افراد مثل آقای جان لیک معتقدند که چند صراط مستقیم در عالم وجود دارد. که آقای سروش کتاب ایشان را بنام صراط های مستقیم ترجمه  کرده اند. ما میخواهیم در این عالم که نظرات و راه های بسیاری وجود دارد راه اصلی را کشف کنیم و بفهمیم آیا چند صراط مستقیم، حق است یا اینکه یک صراط مستقیم وجود دارد و آن چیست؟

   هر کسی (چه یهودی ،چه مسیحی و چه مسلمان) اگر پیش فرضش را بر درست بودن آموزه های دینش بگیرد، هیچ وقت به اشتباهات آن دین پی نمیبرد. من نمیگویم آموزه های اسلام نادرست است. میگویم احتمال خطا بدهیم تا بکمک روحیه پرسشگری ایجاد شده، در مورد آموزه های دینمان به یقین برسیم.

   اصلی ترین آموزه و اعتقاد در اسلام مبحث توحید و کلمه لا اله الا الله است. ما در اسلام مبحثی سنگین تر و مهمتر از مبحث توحید نداریم. توحید بمعنای اعتقاد به وجودی به نام خدا و یکتا بودن آن ست.

(بحث بین استاد و حاضرین آغاز میشود.)


  استاد: آیا کسی در این جمع میتواند دلیلی برای اثبات توحید بیاورد؟ یا بطور تخصصی تر آیا کسی میتواند دلیلی برای اثبات وجود خدا مطرح کند؟

   یکی از حاضرین: من باور دارم که وجود دارم، پس کسی باید من را آفریده باشد.

  استاد: شاید طبیعت شما را آفریده باشد و یا دو خدا شما را آفریده باشند، در این صورت نظر شما چیست؟

   یکی از حاضرین: اگر دو یا چند موجود ما را خلق کرده باشند. میتوان گفت که بیکدیگر نیازمند هستند و ناقص اند.

   استاد: من میگویم که دو موجود هم ارز ما را آفریده اند؟

   یکی از حاضرین: ما اگر دو یا چند خدا را در نظر بگیریم، درنهایت این خدایان بیکدیگر نیازمند خواهند بود. پس خدا باید یکتا و بی نیاز باشد.

   استاد: چرا خدا باید بی نیاز باشد؟

   یکی از حاضرین: ما فرض میکنیم که چند خدا در عالم وجود داشته باشند و باز هم فرض میکنیم که هیچ مشکلی هم پیش نیاید. ما در نهایت این دو یا چند خدا را یک خدای واحد در نظر میگیریم که عالم را اداره میکنند.

  استاد: قرآن این را نمیفرماید، میفرماید: قُل هُوَ اللهُ اَحَد. اکنون به سوال من پاسخ دهید.

   یکی از حاضرین: من با یک فرد مسیحی صحبت کرده ام، گفته ست که خدا یکی ست و بقیه برای ما مسیحی ها مقدس اند. با وجود اینکه من با یک یهودی صحبت نکردم ولی فکر نمیکنم که آن ها بگویند خدا با حضرت یعقوب کشتی گرفت. ما از این مطالب در قرآن هم داریم، مانند آیه یَدُ اللهَ فُوقَ اَیدیهِم ولی آن را تفسیر میکنیم. ما در دین یهود قرار نداریم که جمله خدا با حضرت یعقوب کشتی گرفت را تفسیر کنیم.

   استاد: زیرا حرف قرآن توجیه دارد ولی این مطلب توجیه بردار نیست. از طرفی قرآن درباره مسیحی ها میفرماید: *لَقَد کَفُرَ لَذَّینَ قالوا إنَّ اللهَ ثالِثُ الثَلاثَ? به این معنا که قطعا کافر شدند کسانی که گفتند همانا سه خدا وجود دارد. و از طرفی در هر دینی باید به کتب اصلی آن دین مراجعه کرد. در کتاب تورات آن ها ماجرای کشتی گرفتن و مغلوب شدن خدا ذکر شده است.

   یکی از حاضرین: شما بیان کردید که من بی طرف هستم و از متن قرآن برای اثبات عقلانی استفاده نمیکنم.

   استاد: بله، حرف شما درست ست. از یک واقعیت تاریخی استفاده میکنم و شما را به کتاب تاریخ کاپلستون اثر آقای کاپِلِستون ارجاع میدهم. این آقا یک کشیش مسیحی ست و این کتاب در دانشگاه های غربی، مرجع و معتبرست. در این کتاب آقای کاپلستون مینویسد در قرن چهارم میلادی، کُنستانتین ( پادشاه روم شرقی)، سرزمین های زیادی را تحت فرماندهی خود داشت. در این حکومت، تعداد مسیحیان زیاد و بسیار تحت تعقیب بودند. مشاوران باهوش کنستانتین به او گفتند: تو یا میتوانی بر دین خود باقی بمانی و با مسیحیان مبارزه کنی که به زودی شکست خواهی خورد و یا اینکه خود را یک مسیحی اعلام کنی و حکومت ات را حفظ کنی. او هم مسیحی شد. بعد از مدتی بین کشیشان مسیحی نزاع پیش آمد که عده ای قائل به سه خدایی و عده ای به توحید اعتقاد داشتند. سرانجام کنستانتین با تشکیل یک شورای پنج نفره از مسیحیان در پی حل اختلاف برآمد که سه نفر از شورا را تثلیثی ها و دو نفر را موحد تشکیل میدادند. بحث های فراوانی انجام شد و بعد از به نتیجه نرسیدن شورا، رای گیری انجام شد و بدلیل جمعیت غالب تثلیثی ها، آنها پیروز و بعنوان دین مسیحیت تبلیغ شدند. هم اکنون جمعیت مسیحیان موحد پنج درصد و تثلیثی ها نود و پنج درصد میباشند.

   استاد: بار دیگر به بحث اصلی باز میگردیم. آیا کسی میتواند در مورد اثبات وجود خدا دلیلی بیان کند؟

  یکی از حاضرین: ما میتوانیم بگوییم که هر گاه با پدیده منظمی برخورد میکنیم. پی به ناظم آن میبریم. و آن ناظم، پدیده را بوجود آورده است.

   استاد: توجه کنید که بعضی از فلاسفه معتقد اند که پایین ترین دلیل برای اثبات وجود خدا ، برهان نظم است. چیزی که در مدارس به ما آموزش میدهند. حتی بعضی از افراد معتقد اند که برهان نظم نمیتواند وجود خدا را اثبات کند. نهایت قدرت برهان نظم در این است که هر پدیده منظمی، ناظم یا علتی دارد. سوال من این است که علت آن ناظم کیست؟

   یکی از حاضرین: ما در این صورت میتوانیم بگوییم که هر معلولی، علتی دارد و ما معلول علتی هستیم. در نتیجه به علت علل میرسیم که علتی ندارد.

   استاد: دوست عزیز، شما باید با زبان ساده صحبت کنید و مطلب دیگر اینکه: لازمه قانون علت و معلولی این است که علت ها تا بینهایت ادامه پیدا کند. در این صورت چه مشکلی پیش می آید؟

   یکی از حاضرین: اگر بخواهیم به این صورت بررسی کنیم برای هر علتی به یک علت دیگر میرسیم. به این معنا که هر علتی خود معلول علت دیگریست. این تعریف تسلسل نام دارد. در این مورد ما هیچگاه به یک علت واحد نخواهیم رسید. و علت ها نیازمند خواهند بود.

  استاد: چرا علت اصلی باید بی نیاز باشد؟ مگر چه مشکلی پیش می آید که ما قانون علت و معلولی را برای این روند و برای این علت ادامه دهیم؟ این جمله که به یک علت اصلی برسیم، که آن معلولِ علت دیگری نباشد با قانون علت و معلولی سازگار نیست.

  یکی از حاضرین: وقتی ما میپرسیم که از چه چیزی بوجود آمده ایم، میرسیم به اینکه ما از انسان های اولیه و آن ها از ماده و اتم های سازنده این دنیا بوجود آمده اند. به نظر من عناصر سازنده این عالم،که جناب ارسطو آن ها را آب ، آتش، خاک و باد میداند در عالم بوده اند و وجود داشته اند. و در طی واکنش ها و پیوند هایی که با هم داده اند پیچیده تر شده و در سیر تکاملیشان ما و این عالم را ساخته اند.

  استاد: کار شما مثل بعضی از مسلمانان است، مسلمانان میگویند ما باید در جایی از روند علت و معلولی توقف کنیم و آن مرز الله ست. همچنین مادیون، طبیعت را بعنوان آن مرز میشناسند. و بعضی مثل آقای ارسطو مادة المواد را علت اصلی میداند. هر سه یک حرف میزنند. هر کدام به نحوی بیان میکنند که ما از پدرانمان، و پدرانمان از طبیعت و طبیعت از ماده و اتم ها تشکیل شده. هر کدام از سیر تکامل استفاده میکنند. آن ها میپرسند که این ماده ها را چه کسی بوجود آورده. حال شنیده میشود که مادیون و مسلمانان میگویند از مرز علت اصلی بالاتر نروید که دیوانه خواهید شد. ما میگوییم این حرف دستوری ست. باید دید منطق این دستور چیست؟ ذهن پرسشگر سوال میکند که خالق این علت اصلی خواه طبیعت باشد خواه الله و خواه مادة المواد باشد کیست؟

    یکی از حاضرین: ما در هر رابطه علت و معلولی، یک علت، یک معلول و یک قانون بین این علت و معلول داریم همچنین یک علت اصلی وجود دارد که همه این ها را آفریده و خود خارج از این قانون علت و معلولی قرار دارد. پس نمیتوانیم برای او علتی متصور شویم.

  استاد: درواقع شما بیان میکنید که زمینه مشترکی بین علت اصلی و معلول ها وجود ندارد! تا با این فرض بگویید: حال که معلول ها علت دارند، علت اصلی مشابه معلول ها نیست و علت ندارد. ما میگوییم بین علت اصلی و معلول ها گاهی زمینه مشترک وجود دارد. خدا علم دارد ما هم علم داریم همینطور حیات وسایر زمینه ها. از کجا مشخص است که علت اصلی خود علت دیگری نداشته باشد.

  یکی از حاضرین: ما باید به هر حال در جایی از روند علت و معلولی توقف کنیم. هر کسی این موضوع را درک میکند که عالم مبدایی دارد.

  استاد: توجه کنید! بایدی وجود ندارد. هر عقل سلیمی میتواند بپرسد که این خدا را چه کسی بوجود آورده و دلیل وجود یک مبدا چیست؟

  یکی از حاضرین: خب چرا باید تسلسل درست باشد و چه دلیلی برای اثبات آن وجود دارد؟

  استاد: من در این کلاس، بعنوان فردی که در جستوجوی حقیقت هست، میباشم. در هر مسئله ای سه فرد وجود دارند یک نفر آن را قبول میکند. شخصی آن را رد میکند و نفر سوم، نه آن را قبول دارد و نه رد میکند بلکه در میانه این دو است. من نفر سوم هستم. نفر اول و دوم باید در اثبات ادعای خود دلیل منطقی ارائه کنند. من نمیگویم تسلسل را قبول دارم، میگویم شما که میگویید وحدانیت و توحید، چه دلیلی برای اثبات آن دارید. گفتید من معلولی هستم که نیازمند علتم. میگویم جدای از اینکه یک خدا، دو خدا یا بیشتر وجود داشته باشند، خالق این خداها و علت ها کیست؟ و اساسا چرا تسلسل باطل ست؟

  استاد: در پاسخ به بعضی از توضیحات دوستان باید اشاره کنم که لطفا اعتقادتان را به عنوان دلیل ذکر نکنید. من از دلیل پیش فرض شما میپرسم و شما پیش فرضتان را دوباره به عنوان دلیل ذکر میکنید که این اشتباه است.

  یکی از حاضرین: خب در مورد تسلسل، ما هیچگاه به یک علت اصلی نمیرسیم و این علت ها ناقص خواهند بود. زیرا علت بالاتری آن ها را خلق کرده و در نتیجه دور و تسلسل پیش آمده و این باطل است.

  استاد: توجه کنید که مفهوم های دور و تسلسل با هم متفاوت هستند. دور بمعنی این است که گزاره a ، b را بوجود آورده و b ، c را و همینطور d،e  و ... در نهایت گزاره انتهایی،گزاره اول یعنی a را بوجود آورده. و این باطل است. ولی تسلسل بر یک روند خطی دلالت دارد نه یک مسیر دایره ای، و بیان میکند که علت ها خود خلق شده بدست علت بالاتر از خود هستند.

  یکی از حاضرین: من تا اینجا از بحث، به یک تقسیمبندی رسیدم. حالت های ممکن به نظر من:

   یکی: وجود خدای کامل، دوم: عالم بدون خدا، سوم: دو خدا بصورت مکمل هم و چهارم: دو خدا در حالت موازی. در پاسخ به مورد عالم بدون خدا میتوانیم بوسیله برهان نظم آن را رد کنیم. و در مورد دو خدا بصورت مکمل، میتوانیم بگوییم که هر دو به هم نیازمند اند. و در مورد ، دو خدا در حالت موازی هم مثالی دارم: دو چشم انسان یا دو گوش یا هر دو عضو موازی و مثل هم، اگر یکی از این دو را ببندیم حوزه کار دیگری کاهش پیدا میکند. و به این صورت میتوانیم بفهمیم موازی بودن اشتباه است.

  استاد: در صورت قبول برهان نظم باید گفت که سوال اصلی باقیست و در مورد خدایان مکمل، چه مشکلی پیش می آید که علت ها را ناقص فرض کنیم. ممکن است چند علت با همکاری هم عالم را خلق کرده باشند. هر کدام جداگانه نقص دارند ولی در همکاری با هم،کامل شده و عالم را خلق کرده اند. در یونان باستان، مردم الهه های مختلف داشتند که این ها را در زیر سیطره یک خدای واحد، و بازوانی برای خدای اصلی میدانستند. برای مثال الهه جنگ، باران، صلح و... ضمناً استدلال شما در حالت موازی قانع کننده نیست.

  سوال اینجاست که چرا علت یا علت های اصلی نباید نقص داشته باشند و چرا باید در یک علت اصلی متوقف و برای آن علت دیگری متصور نشد؟

   یکی از حاضرین: مجموعه عالم مثل مجموعه اعداد است. اولین عدد، عدد یک است که قبل از آن عددی نیست. به نظر من، عدد یک آغاز مجموعه است میتوانیم بگوییم که عدد یک علتی ست که کسی او را نیافریده و بقیه اعداد معلول های او هستند.

   استاد: شما فقط یک مثال ذکر کردید. از کجا مشخص است که مجموعه عالم مثل مجموعه اعداد باشد؟ درضمن شاید شما عدد یک باشی، عدد دو علت شما باشد، عدد سه علتِ علت شما باشد و... از همه مهمتر وقتی آقایون ریاضی میگویند که عدد صفر، عدد پوچ و تهی ست. با بیان شما منشا تمام هست های دنیا نیست میشود که چنین چیزی امکان ندارد.

   استاد: بنابراین ما به این سوال رسیدیم که چرا باید در یک علت اصلی متوقف شد که خود علتی ندارد. ادامه بحث را ان شاء الله جلسه بعد پیگیری میکنیم با موضوع اثبات وجود خدا. لطفا دوستان برای جلسه بعد پاسخ های خود را آماده کنند.

پایان جلسه دوم

***